در آزمایشگاه سوسومو تونِگاوا، فرضیات قدیمی در مورد شکلگیری حافظه، عملکردِ یادآوری و امکان بازیابی خاطرات گمشده از «اِنگرامهای خاموش» را زیر و رو میکنند.
تونِگاوا در دهه ۱۹۸۰ نشان داد که سلولهای سیستم ایمنی، دیانای خود را بازآرایی میکنند تا میلیونها آنتیبادی مختلف بسازند و به واسطه این کشف، جایزه نوبل را در سال ۱۹۸۷ از آنِ خود کرد. اما او سپس شاخه ایمیونولوژی را برای همیشه ترک نمود. ابتدا میخواست به سراغ زیستشناسی مولکولی برود که بسیار بدان علاقه داشت، اما سر از نوروساینس درآورد و سرانجام وجههای جدید برای خود خلق کرد. تونِگاوا و همکارش هیراج روی در کالج نوروساینتیست امآیتی، در ابتدای امسال گزارش کردند که ذخیرهسازی و بازیابی خاطرات در دو مدار جداگانه در مغز رخ میدهد و نه در یک مدار آنگونه که برای مدتهای طولانی تصور میشد. تیم آنها همچنین نشان داد که خاطرات یک واقعه، بطور همزمان در حافظه کوتاه-مدت و حافظه بلند-مدت در مغز شکل میگیرند. و جالبتر اینکه آنها اخیرا نشان دادند که شاید روزی راهی یافت شود تا خاطراتی که در حال حاضر قابل بازیابی نیستند را بتوانیم به سطح آگاهی هوشیار برگردانیم.
ردیابی سلول به سلول خاطرات
تونگاوا در ماجراجویی جدید خود در علم مغز از یکی از تکنیکهای آشنای خود استفاده کرد. او از موشهای ترانسژنیک (تغییر یافته ژنتیکی) در مطالعات ایمنشناسی خود استفاده کرده بود. در این روش، ژنهای خاصی را خاموش یا روشن میکنند تا عوارض فیزیکی آنرا بررسی نمایند. او از روش مشابهی استفاده کرد تا زیربنای بیولوژیک آموختن و حافظه را آشکار کند. در یکی از پژوهشهای اولیه خود در امآیتی، او موشهایی را پرورش داد که قادر نبودند آنزیم خاصی را تولید کنند و تصور میرفت که آن آنزیم در تحکیم خاطرات بلند مدت نقش دارد. هرچند رفتار موشها در ابتدا عادی بنظر میآمد، اما بررسی بیشتر نشان داد که توانایی موشها در آموختن فضا و فاصلهها نقصان یافته است.
حدود ۱۰ سال قبل، تونگاوا با بکارگیری اپتوژنتیک دقت کار خود را افزایش داد. در این روش، ژنهای حیوانات آزمایشگاهی بگونهای تغییر داده میشوند که سلولهایشان یک پروتئین حساس به نور را تولید کند که چانلرودوپسین خوانده میشود. محققان سپس میتوانند با استفاده از فیبر نوری و تاباندن نور بر یک سلول خاص آنرا فعال یا غیرفعال کنند. تونگاوا و همکارانش از روش اپتوژنتیک برای ایجاد فعالیت عصبی در ناحیهای مشخص از مغز استفاده کردند. آنها نشان دادند که تئوریهای رایج در مورد شکلگیری حافظه اشتباه و یا ناکامل هستند. برای مثال و برخلاف ایده دگم رایج، هیپوکمپوس که در ایجاد خاطرات مشخص نقش دارد همان مداری نیست که خاطرات را بعدا بازیابی میکند. در عوض، برای یادآوری خاطرات از یک مدار میانبر در سابیکولومِ هیپوکمپوس استفاده میشود.