قسمت دوم: دسترسی به اطلاعات من از شما میپرسم: در چه حالی؟ و شما برایم تعریف میکنید که روزتان چگونه گذشته است. از شادیها و رنجهای خود برایم میگوئید، اما نمیتوانید به من بگوئید که چه آنزیمهایی در معده شما و یا چه هورمونهایی در خون شما ترشح میشود.
آگاهی چیست؟
قسمت دوم: دسترسی به اطلاعات
من از شما میپرسم: در چه حالی؟ و شما برایم تعریف میکنید که روزتان چگونه گذشته است. از شادیها و رنجهای خود برایم میگوئید، اما نمیتوانید به من بگوئید که چه آنزیمهایی در معده شما و یا چه هورمونهایی در خون شما ترشح میشود. آن اطلاعات در دسترس شما نیست. تصور کنید که کل اطلاعات موجود در سیستم عصبی در دو مخزن جداگانه قرار دارد. سیستمهای پردازش گری که زیربنای تفکر منطقی، تصمیمگیری و صحبت کردن را میسازند به محتویات یکی از دو مخزن دسترسی دارند. این مخزن از جمله شامل محصول نهایی سیستم بینایی و محتویات حافظه کوتاه مدت نیز میباشد. اما سیستمهای فوق به محتویات مخزن دوم دسترسی ندارند. این مخزن از جمله شامل اطلاعاتی است که به واکنشهای خودکار، فرمانهای حرکتی و سایر فرآیندهای مشابه مربوط میباشد. از طرف دیگر میدانیم که همان اطلاعاتِ قابل دسترس نیز در نقاط مختلف مغز بطور پراکنده قرار گرفتهاند. سیستمی که قرار است به این اطلاعات دسترسی پیدا کند باید قادر باشد نقاط متعدد و پراکندهای را در مغز به یکدیگر پیوند دهد. احتمالا این سیستم شامل مدارهای گستردهای است که چند ناحیه در قشر مغز، لوب پیشانی و تالاموس را به هم پیوند میدهند. اما عملکرد این سیستم چگونه است؟
اگر به عکسی نگاه کنید که شامل تعداد زیادی مربع و فقط یک دایره باشد، شما دایره را براحتی پیدا میکنید. اگر به عکسی نگاه کنید که حاوی تعداد زیادی مربع سبز و فقط یک مربع قرمز باشد، شما براحتی مربع قرمز را پیدا میکنید. مغز شما بگونهای فرگشت یافته است که ورودیهای سیستم بینایی را به سرعت و بطور موازی پردازش میکند تا یک اختلاف واضح در رنگ و یا شکل را سریع پیدا کند. اما اگر عکسی حاوی تعداد زیادی مربع سبز و دایره قرمز باشد که در هم مخلوط شدهاند و شما بخواهید یک مربع قرمز را در میان آنها پیدا کنید، پردازشگرهای موازی در مغز شما با مشکل مواجه میشوند. شما مجبورید هر جزء از عکس را جداگانه بررسی کنید تا مربع قرمز را بیابید.
مغز انسان حدود بیست درصد از کل انرژی مصرف شده در بدن را به خود اختصاص میدهد و قابل درک است که اگر قرار بود مغز ما محدودیت فعلی در پردازش موازی را نداشته باشد، به مقادیر عظیمی از انرژی و حافظه نیاز داشت که در دسترس نیست. طبیعت راه دیگری برای غلبه بر این کمبود یافته است و در کنار پردازش موازی، سیستمی را گسترش داده است که اطلاعات را در بستههای مجزا به حافظه کوتاه مدت آورده و بصورت متوالی پردازش نماید.
تفکر منطقی و توانایی حل مسئله محصول عملکرد چنین سیستمی است. ما برای حل مسائل غامض، ابتدا اطلاعات غیر ضروری را کنار میگذاریم، مسئله را به اجزای کوچکتر تقسیم میکنیم، توجه خود را به یک جزء معطوف میکنیم، اطلاعات مرتبط با آن را از نواحی مختلف مغز جمعآوری کرده و فقط همان جزء را پردازش میکنیم؛ سپس نتایج بدست آمده از پردازش قسمتهای مختلف را مقایسه کرده و سعی میکنیم آنها را به شکلی به هم متصل کنیم که نتیجه قابل درک و مفیدی بدست بدهد.
بسیاری از دانشمندان معتقدند که چنین مدلی از پردازش اطلاعات بسیار مشابه آگاهی عمل میکند. هنگامی که ما از چیزی آگاه هستیم، قسمتهای متعددی در مغز ما بر روی آن عمل میکنند. ما نه تنها خطکشی که روبروی ما است را میبینیم، بلکه میتوانیم خصوصیات و کاربردهای خطکش را توصیف کنیم، آن را برداریم و متوجه شویم که برای خاراندن پشتمان هم مناسب است.
قبلا گفتیم که مغز ما همواره مدلی از خویشتنِ ما میسازد و آن را در مرکز مدلی که از جهان خارج ساخته است قرار میدهد. پردازش اطلاعات و ساخت مدلی از خویشتن همزمان رخ میدهند و این توهم را ایجاد میکند که یک مدیر اجرایی در جایی در مغز قرار گرفته است که بر پردازش اطلاعات نظارت کرده و تصمیم نهایی را اتخاذ میکند. اما چنین تصوری از خویشتن در سالهای اخیر از زوایای مختلف مورد حمله قرار گرفته و بسیاری آن را فقط یک توهم میدانند. از آن که بگذریم، تقریبا تمام مظاهر و تجلیات آگاهی را میتوانیم در قالب تئوری دسترسی و پردازش اطلاعات توضیح دهیم. آنچه باقی میماند و توضیحی برایش پیدا نمیشود حسی است که از آگاه بودن به ما دست میدهد که در نوشتار بعدی به آن خواهیم پرداخت.